سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سخن در بند توست تا بر زبانش نرانى و چون گفتى‏اش تو در بند آنى ، پس زبانت را چنان نگهدار که درمت را و دینار . چه بسا سخنى که نعمتى را ربود و نقمتى را جلب نمود . [نهج البلاغه] بازدید امروز: 24 کل بازدیدها: 13901
قسمتی از نامه های عاشقانه بتهوون - سخن عشق
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| موضوعات وبلاگ من ||
|| اشتراک در خبرنامه ||   || لوگوی وبلاگ من || قسمتی  از نامه های عاشقانه بتهوون - سخن عشق

|| لینک دوستان من ||

|| اوقات شرعی ||

|| مطالب بایگانی شده || زمستان 1384

|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
قسمتی از نامه های عاشقانه بتهوون
نویسنده: سارا(سه شنبه 84/11/25 ساعت 1:40 صبح)

 

هر چند هنوز از بستر شبانه خویش بیرون نیامده ام ولی اندیشه ام چون پرستویی بی آشیانه بگرد معبد نام تو معشوقه جاودانم بال و پر میزند.
با خود فکر میکنم.
پیوند قلب من با عشق تو پیوندی ابدی است و من قادر نیستم تا واپسین دم حیات ...
تا آندم که خون داغ زندگی ام در رگهایم میدود این پیمان آسمانی را از یاد ببرم.
قادر نیستم جز با تو ...جز در کنار تو سنگینی بار زندگی را بر دوش کشیده و از سرنوشت تو شادمان باشم.
من اینک از تو دورم و این خواست اجتناب ناپذیر تقدیر است که میان ما جدایی انداخته .
این فرمان سرنوشت است که مرا در وادی دور افتاده ای سرگردان ساخته است.ولی من این دوره سرگردانی را تحمل میکنم تا روزی که دگر باره ترا با آن سیمای خدایی ات ...با آن چشمهای جادوگرت ببینم.
ببینم و در آغوشت بفشارم آنقدر که روح شیفته و دیوانه ام با روح تو در آمیخته و همبال با آن به قلمرو فرشتگان پرواز نماید.

خداوندا!

چرا دو نفر همدیگر را اینهمه دوست میدارند ناگریزند دور از هم زندگی کنند ؟...
چرا باید این طور باشد ؟...چرا؟...


زندگی من زندگی ناگوار و درد ناکی است .عشق تو مرا خوشبخت ترین و در عین حال تیره روز ترین مرد گیتی نموده است .من در این سن بیش از هر چیز نیازمند یک زندگی آرام و پا بر جا هستم ولی تو به من بگو آیا در شرایط موجود چنین امری امکان پذیر است؟


هم اکنون بمن خبر رسید که ساعت حرکت پست نزدیک میگردد و من برای آنکه این نامه زودتر به دست تو برسد .برای آنکه بتوانم آنرا با نخستین پست بسویت بفرستم به نوشتن خویش پایان میدهم.
مرا دوست بدار...


بیاد من باش.
نمیدانی امروز ...دیروز...و روزهای پیش چه اشتیاق دردناکی برای دیدن تو...
برای زیارت رخسار مقدس تو داشتم ...تو...تو ای عمر من...ای وجود من .خداحافظ!


هرگز نسبت به قلب حساس و گرم لودیک محبوبت به غلط قضاوت مکن...زیرا این قلب سرشار از عشق همیشه از آن توست.همیشه از آن منست.همیشه از آن ماست.
لودویک با وفای تو

      نظر یادتون نره                         



نظرات دیگران ( )